[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]
دریا
 RSS 
 Atom 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 3620
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 4
........... درباره خودم ...........
دریا
دریا

........... لوگوی خودم ...........
دریا
............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


  • تصاویری ا. مجسمه ساخته شده در ساحل دریا

  • نویسنده : دریا:: 87/5/31:: 4:46 عصر

    نظرات شما ()

  • این باردریا....؟؟؟!

  • نویسنده : دریا:: 87/5/31:: 4:34 عصر

    مردی کنار رود زانو زد، چه مردی

    مردی شبیه دست خالی برنگردی 

    خورشید، در راز نگاهش خواب می رفت

    در چشم هایش آبروی آب می رفت

    مردی که یک دریا تنفر دارد از آب

    انگار چشمانش دلی پر دارد از آب  

    هی آب میدید و به دریا اخم می کرد

    تصویر دریا را نگاهش زخم می کرد  

    هی آب می دید ، از نگاهش اشک می ریخت

    آرام دریـا را درون مشک می ریخت  

    در خاطرش تا کودکان را فرض می کرد

    دست تمام موج ها را قرض می کرد  

    چشم تمام آسمان ها میخ آب است

    این لحظه ای حساس در تاریخ آب است  

    حالا جهان برگشته و دیدش به مشک است

    حتا خدا هم چشم امیدش به مشک است  

    سوغاتی یک ایل را بر دوش می برد

    این بار موسا نیل را بر دوش می برد  

    اما چه سود این دشت اسیر بوف کور است

    انگار چشم ساکنان کوفه کور است  

    آدم نماهایی که ذاتن خوک بودند

    از اول تاریخ هم مشکوک بودند  

    از نحسی تصویرشان فریاد و دادا

    یک گوشه کز کردند تا روز مبادا  

    اصلاً نمی فهمند او ناموس دریاست

    افتادن دستان او کابوس دریاست  

    بی دست شد خود را به هر راه و دری زد

    با التماس از مشک می خواهد نریزد  

    با تیر بعدی آبروی مشک می ریخت

    آوارهای مرد روی مشک می ریخت 

    مردی کنار رود،جاری شد، چه مردی

    مردی شبیه دست خالی بر نگردی


    نظرات شما ()

  • رویای آبی دریا

  • نویسنده : دریا:: 87/5/31:: 4:32 عصر

    به حریمت پناه اوردند  دسته های سپید شاپرکان

    تا طوافت کنند با ادامه مطلب...

    نظرات شما ()

  • سلام و...

  • نویسنده : دریا:: 87/5/29:: 4:48 عصر

    به نام او...

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران

    بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران
    بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران

    *
    *
    *
    *
    *
    *
    *
    بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران